Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA گذر از گذرگاه زندگی را تازیانه باید... گذر باید کرد شب را از گزند تاریکی افق در دستان تو طلوع خواهد کرد....
مثل درخت پیری جدا مانده از جنگل... حتی باران تسکین دردم نیست تنم نوازش تبر میخواهد بیشتر از این شکستن در توانم نیست خزانهای بسیاری را دیده ام خشک وتکیده در انتظار بهار مانده ام هر سال ولی بهار ها نیز تکراریند....!