سلام ممنون پرتره بچه ها رو دوست دارم تن رنگی عکس حس روزگار رو قویتر کرده،چیزهایی که من دیدم دمپایی هایی در اندازه های مختلف که نشان از وجود افرادی با سن های متفاوت در آن فضا می باشد و اما دست زنی سالخورده که روزگار بر آن گذشته و کودکی شیرین که پا برهنه منتظر روزگار ایستاده
باتشکر از شما لطفآ سخن منو تایید کنید. ممنون .امروز ۳مهر ۱۳۸۹ ؛فکر می کنید من که یه معلم هستم کجا بودم؟ تو کلاس درس؟ !!
ابدآ. کاش تو کلاس درس بودم گرما و سرو صدای بچه ها رو می پذیرفتم. اگه روستا باید می رفتم درازای راه و گرمای اتوبوس کهنه ی اداره اموزش و پرورش رو تحمل می کردم.اما.....
اما امسال پس از ۱۰سال کار تدریس در مدارس مختلف و ۵ سال دوری از شهر خودم؛ آموزش متوسطه و کارگزینی ناحیه ۲به من می گه باید برم و در مدارس دبستانی؛ در روستاهای دور به کار دفتر داری مشغول بشم. :یعنی تبدیل نیروی کارامد به مهره ی بی مصرف. این توهین نیست. زیرا در سال های گذشته یک نیروی آموزشی رو بنا به درخواست خودش با هزار زجر به اداری منتقل میکردند. و در ضمن امور دفتری رو هم یک دیپلمه می تونه انجام بده. و عمومآ اینگونه بود.
خب من امسال یک و سه مهر رو تو خونه گذروندم.به انتظار روزهای اینده. شما باشید چه کار میکنید؟ وقتی کسی نیست که صدای شما رو بشنوه. وقتی :
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را....
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ گاه بایدروئید در پس این باران گاه باید خندید بر رنجی بی پایان گاه باید رقصید در پیچ و تاب روزگار گاه باید کوشید بر کشاکش دلگیر
سلام خوبی رنگش زیبان البته ته رنگش زیبان
مه بروزم سری بزن
سلام عکس جالبیه ؛بخصوص اون دستها که الان خودشون پناهند و در آینده پناه می جویند.
بازم بابت زحمتی که بابت وبلاگم بهتون دادم سپاسگزارم.
سلام
ممنون پرتره بچه ها رو دوست دارم
تن رنگی عکس حس روزگار رو قویتر کرده،چیزهایی که من دیدم
دمپایی هایی در اندازه های مختلف که نشان از وجود افرادی با سن های متفاوت در آن فضا می باشد و اما دست زنی سالخورده که روزگار بر آن گذشته و کودکی شیرین که پا برهنه منتظر روزگار ایستاده
سلام سعید جان عکس خوبی شده ولی رنگ زمینه چرا قهوای شده . سری به ماهم بزن
باتشکر از شما لطفآ سخن منو تایید کنید. ممنون .امروز ۳مهر ۱۳۸۹ ؛فکر می کنید من که یه معلم هستم کجا بودم؟ تو کلاس درس؟ !!
ابدآ. کاش تو کلاس درس بودم گرما و سرو صدای بچه ها رو می پذیرفتم. اگه روستا باید می رفتم درازای راه و گرمای اتوبوس کهنه ی اداره اموزش و پرورش رو تحمل می کردم.اما.....
اما امسال پس از ۱۰سال کار تدریس در مدارس مختلف و ۵ سال دوری از شهر خودم؛ آموزش متوسطه و کارگزینی ناحیه ۲به من می گه باید برم و در مدارس دبستانی؛ در روستاهای دور به کار دفتر داری مشغول بشم. :یعنی تبدیل نیروی کارامد به مهره ی بی مصرف. این توهین نیست. زیرا در سال های گذشته یک نیروی آموزشی رو بنا به درخواست خودش با هزار زجر به اداری منتقل میکردند. و در ضمن امور دفتری رو هم یک دیپلمه می تونه انجام بده. و عمومآ اینگونه بود.
خب من امسال یک و سه مهر رو تو خونه گذروندم.به انتظار روزهای اینده. شما باشید چه کار میکنید؟ وقتی کسی نیست که صدای شما رو بشنوه. وقتی :
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را....
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ
گاه بایدروئید
در پس این باران
گاه باید خندید
بر رنجی بی پایان
گاه باید رقصید
در پیچ و تاب روزگار
گاه باید کوشید
بر کشاکش دلگیر
زندگی باید کرد
چه با لبخند چه بی لبخند...!
سلام ممنون از درج مطلبم.و شعر زیبا.
تمیز و مرتب اقا سعید